مثل لحظه خفه شدن تلاش کن! داستان استاد پیر!

شنا کردن رو دوست داری؟ تا حالا شده سرت رو برای چند ثانیه زیر آب نگه داری؟ توی این لحظه چه حسی بهت دست میده؟ امروز می خوام یه داستان جالب بهت بگم که بی ربط به شنا کردن نیست! حتماً در ادامه همراه من باش

 داستان استاد پیر!

داستان امروز ما در موردی جوونیه که دوست داشت موفق بشه. این جوون به سراغ یه استاد پیر میره و ازش می خواد که کاری کنه که موفق بشه! در واقع اون می خواست فرمول موفقیت رو از استاد بگیره! 

استاد به جوون گفت فردا ساعت ۴ صبح بیا به دریا تا راز موفقیت رو بهت بگم. جوون که تعجب کرده بود گفت دریا؟ دریا برای چی؟ من می خوام موفق و ثروتمند بشم نه شنا یاد بگیرم! ولی استاد دوباره تاکید کرد که اگر میخوای موفق بشی فردا ساعت ۴ صبح بیا به دریا!

جوون که از این حرف استاد تعجب کرده بود با بی میلی تصمیم گرفت فردا به دریا بره تا شاید بتونه فرمول موفقیت رو از استاد بگیره!

اگر دانش آموز کلاس ششم هستی و می خوای ریاضی ششم رو کامل یاد بگیری، می تونی از دوره آموزش ریاضی ششم ( تدریس ریاضی پایه ششم به صورت جامع) پوریا مظفریان استفاده کنید.

 روز مورد نظر!

اون ساعت ۴ صبح به دریا رفت تا استاد رو ملاقات کنه. استاد بعد از اینکه جوون رو دید بهش گفت بیا داخل آب ! جوون با نگاه متعجب به استاد نگاه کرد و گفت من می‌خوام موفق بشم! حتما شما دیوونه اید که از من میخواید به داخل آب برم!جوون کم کم داشت ناامید می شد و تصمیم گرفته بود برگرده تا اینکه استاد دوباره بهش گفت مگه نمی خواستی موفق بشی؟ پس بیا داخل آب!

اون به سمت دریا حرکت کرد و پاهاش رو داخل آب قرار داد و به استاد نگاه کرد و گفت کافیه ؟ استاد به جلوتر اشاره کرد و با نگاه به اون فهموند که باید جلوتر بره. جوون با اصرار استاد به قدری جلو رفت که آب به نزدیک گلوش رسید.استاد به جوون نزدیک شد و ناگهان سر اون رو به زیر آب برد! جوون داشت خفه میشد و هرچی دست و پا میزد استاد به اون توجهی نمی‌کرد!

 چند لحظه قبل از اینکه جوون خفه بشه استاد اون رو از آب بیرون کشید و بهش گفت وقتی زیر آب بودی به چی فکر میکردی؟

” تو اگه جای اون جوون بودی تو اون لحظه به چی فکر میکردی؟ “

اگر هم به عنوان دانش آموز کلاس ششم می خوای برای ریاضی هفتم آماده بشی یا اصلا خودت هفتمی می تونی از دوره آموزش ریاضی هفتم ( تدریس ریاضی پایه هفتم به صورت جامع) پوریا مظفریان استفاده کنید.

 می خوام نفس بکشم!

جوون با ترس و نفس تنگی به استاد گفت : فقط می خواستم برای چند لحظه نفس بکشم! در اون لحظه هیچ چیزی جز نفس کشیدن نمیتونست حال منو خوب کنه!

استاد بهش گفت توی اون لحظه که زیر آب بودی به غذا ، تفریح یا چیز دیگه ای فکر کردی؟ جوون گفت نه اصلاً! استاد گفت راز موفقیت همینه. وقتی به همون شدتی که میخواستی نفس بکشی خواستی موفق بشی اون موقع موفق میشی!

“برداشتت از این داستان چی بود ؟ تا اینجا چی از این داستان یادگرفتی؟ “

نمیدونم تویی که الان داری این متن رو میخونی آسم داری یا نه. وقتی بهت حمله آسمی وارد بشه یه احساس سنگینی روی قفسه سینه احساس می کنی ، نمیتونی نفس بکشی و شرایط خیلی بدی رو در اون لحظه تجربه می‌کنی. در اون لحظه فقط به این فکر می‌کنی که چطور می تونی نفس بکشی! نه به مهمونی رفتن فکر می کنی، نه به بازی کردن، نه به غذا خوردن و نه حتی تفریح کردن! توی این لحظه فقط به نفس کشیدن نیاز داری. توی این لحظه عطش نفس کشیدن داری!

 عطش موفقیت!

زمانی میتونی موفق باشی که به موفقیت نیاز داشته باشی! زمانی به موفقیت میرسی که موفقیت برای تو یه چیز حیاتی مثل نفس کشیدن باشه! تو باید باور کنی که مهمترین کار برای تو رسیدن به موفقیته! یه مدت بیخیال مهمونی ها و تفریح ها شو! سخت کار کن ، سخت درس بخون. مطمئن باش موفقیت در چند قدمی توئه! کافیه بهش‌فکر کنی تا بهش برسی

گاهی اوقات باید خودت سرت رو ببری زیر آب و به خودت این سختی رو بدی تا بعدش به موفقیت برسی و عطش موفقیت رو پیدا کنی. مطمئن باش زمانی که لذت موفقیت رو بچشی هرگز به سختی هایی که تو این راه کشیدی فکر نمی کنی!

تا دیر نشده همین الان برای موفقیتت تلاش کن!

تمام!